۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

کنار تو هستم

از آیه 33 سوره ی عنکبوت: 

لاتخف و لاتحزن انا منجوک

نترس و غمگین نباش؛ ما تو را نجات خواهیم داد.

 

یونس که از شکم نهنگ نجات پیدا کرد؛ آتش که بر ابراهیم سرد شد...شده یکی بغلت کنه بعد غم و دلتنگی و خستگی و اعتراضت شسته بشه و فقط حال خوب بمونه؟ ایمان همون آغوشه. ایمان ما رو نه فقط از "جهان فاسد مردم " که از خودمون هم نجات میده.

برای خودمون آغوش بخواهیم یا بسازیم؛ آغوشی از جنس امنیت، جنس ایمان.

 

یکپارچه زیبایی

یه حالِ خوبِ سَبک دارم.

یه حالِ بی نظیر

شبیه قاصدکی که به ناگهان از پنجره میاد...

موج نوی کار

تو در و دیوار بودم از فرط خوشحالی...

بس که از دست قلدربازیهاش میخندیم.

بامزه گی ماجرا اینجاست که از بیرون که نگاهش کنی ادم با جذبه و جدی هست اما لطافت و انعطاف اخلاقیش رو ما حس میکنیم که نزدیکش هستیم.

 

آخر تو مشتی ملخک

از آدمی که با اشتباه کردن درس نمیگیره؛ میترسم.

حتی اگر اون آدم خودم باشم. 

خیلی چیزها رو میدونیم اما به ما ربطی نداره

من حین کارکردن با بچه ها خودم رو تربیت میکنم؛ گوش خودم رو می پیچونم.

امروز به خودم گفتم باشه میدونی اما ضرورت نداره به روش بیاری. به خودش ربط داره.

خَم

گفت قانونی که استثنا داشته باشه دیگه به درد نمیخوره.

خوبی یا چه طوری

رییس همه ی معاونین رو پیج کرد برای جلسه فوری؛ 

وسط جلسه برای یک کار فوری از رییس اجازه گرفتم برای لحظاتی از دفتر مدیریت بیام بیرون؛ در بسته بود. چند تا تقه به در زدم و در رو باز کردم و صدای خنده ی حضار...

گفتم انقدر ذهنم درگیره حواسم نیست دارم میرم بیرون! ولی انقدر سوتی بزرگی بود که جمع شدنی نبود.

مزه ی ملس

 زندگی درست همین لحظه ست که نفس میکشم .

 نفس کشیدن و حیات همیشه یک انتخاب هست؛ از انتخابم از زنده بودنم خوشحالم چون زندگی تلخی های خوشایند و شیرینی های ناخواستنی ای داره و همینها زیباش میکنه.

که به جان دادمش آب، ای دریغا به برم...*

میگن اسبت رفیق روز جنگه/مو میگویم از او بهتر تفنگه

سوار بی تفنگ قدرت نداره/سوار وقتی تفنگ داره سواره

تفنگ دسته نقره م رو فروختم/برای یار قبای ترمه دوختم

فرستادم برایش پس فرستاد/تفنگ دسته نقره م داد و بیداد!