۱۵۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

حل نشونده

وقتی از یکی دلخور باشم میخزم در خودم و مسئله رو با خودم حل میکنم. واقعا دلیلی نداره آدمها رو از برداشت های شخصیمون نسبت به اونها مطلع کنیم مگر در مواردی. گاهی حرف زدن سخت میشه و بهتره موضوع رو رهاکنیم تا خودش حل بشه.

مهم نیست، بگذریم

عادت ها کم کم تغییر میکنن. یک وقتی من بدون تلویزیون می مردم الان اصلا یادم نیست آخرین بار که تلویزیون دیدم چند ماه پیش بوده. ما کم کم تغییر می کنیم و یاد میگیریم خیلی چیزها برامون مهم نباشه.

وسوسه

پانتومیم بازی میکردیم ساعت شد ۴ صبح! بچه ها خوابشون برد وسط بازی فقط چند نفر بیدار بودیم. نزدیک نماز صبح بود؛ گفت نخوابیم اسم فامیل بازی کنیم واقعا نمیشد ازش گذشت! فردا صبحش ما هفت نفر آدم بازی زده بودیم که از بی خوابی داشتیم پودر میشدیم!!!

چیستی

آدمها وقتی خودشون رو تعریف میکنن تصورات و توهمات و توقعاتشون از خودشون رو تحت عنوان چیزی که الان هستم به ما ارائه میدن. منم جزو همین آدمها هستم!

زندگی با چشمان باز

من از بو و طعم سیرابی خوشم نمیاد؛ ولی امروز یکدفعه وسط پیچ های تند میگون و شمشک حس کردم بعد از سالها میتونم ببخشمش که شبیه حوله ست:) گفتم بریم بخوریم؟ گفت من کله پاچه ای نیستم بدم میاد ولی بخوریم!
با این آدمها زندگی کنید و از عمرتون لذت ببرید.

لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست*

نیمه شعبان دو سال پیش بود. فقط ما دو تا می دونستیم؛با هر احسانی که میشد خدا رو به یاری طلبیدیم اما نتیجه آزمایشات تغییری نکرد. عمر یه عدد نامعلومه . مرگ تو خونت جریان داره اما صدات نمی لرزه و ادامه میدی و به آینده فکر میکنی. ببین زندگی بالاخره متوقف میشه بعد از تو وقت برای ناله و گریه دارم؛ فعلا میخوام با تو زندگی کنم و قوی باشم و تلاش کنم و بخندم.
*عنوان از قیصر امین پور

شب، چرا میکُشد مرا؟*

سپهر میگفت تو اون روزها رو خودت دوست داری ادامه بدی وگرنه اون شکل زندگی اون آدمها اون روزهاهمه تموم شدن. خوب من تموم شدم تو اون روزها یا امتداد پیدا کردم؟ میگن بعضی از ستاره ها میلیون ها سال پیش مردن و ما الان داریم رد نفس هاشون رو می بینیم. رد نورشون رو. منم یه جایی اونجا افتادم الان بقایای اون آدم داره به تولد ۲۷ سالگی میرسه.

کژتابی

اگر تو رو ندیده بودم فکر میکردم پشت خوبی آدمها حتما خوبی هست!

اما حالا بعد از دیدن تو یقین دارم هزارشیوه وجود داره برای خوب نشون دادن بدی.

من نه آنم که تو می پنداری*

من همونم که ۱۷ سالگی بخش هایی از نظم و نثر سوانح العشاق غزالی رو از سر علاقه حفظ بودم در عین اینکه دیگه همون نیستم که در ۱۷ سالگی بخش هایی از نظم و نثر سوانح العشاق رو از سر علاقه حفظ بودم.

جاروبرقی

فقط آدم هایی که یک یا چند نفر دنبالشون هستن تا همه زندگی رو روبه راه کنن وقت میکنن مادام العمر غصه بخورن. بقیه پامیشن خونه رو مرتب میکنن قبض و شارژ ساختمون و برق و وام و ... رو پرداخت میکنن لباسها رو از اتوشویی میگیرن نهار درست میکنن و زندگی رو ادامه میدن.