خط یک مترو چند ایستگاه بعد از ایستگاه امام خمینی قطار روی زمین حرکت میکند و نور از پنجره ها به درون واگن می تابد.
خانه های نزدیک خط آهن هنوز شبیه گذشته هاست؛شبیه "شهر زیبا" ی فرهادی. فقر بدون آرایش ؛ زبر و زمخت...قطار روشن میشود و شهر تاریک
اغلب آدمها معاشرت را با سوالهایی شروع میکنند که نقطه قوت خودشان است.
مثلا وقتی یکی مهم ترین نقطه قوتش شغلش باشد از شما درباره ی شغلتان میپرسد تا فضا را برای توضیحات خودش مهیا کند. سوال های اول دقیقا نشان میدهد فرد مقابل شما به چه چیز درباره خودش می بالد؛ صنف فعالیتش؛ جایگاه علمی؛ سطح مالی یا .... .
بچه که بودم به خیالم مرگ شوخی بود؛ اینکه آدم را در پارچه سفیدی شکلات پیچ کنند.
حالا احساس میکنم زندگی شوخی ست؛ شوخی ای که برای پشه چند ساعت و برای انسان چند ده سال و برای یک ستاره چند صد هزار سال طول میکشد.
قطعا هم از نظر وسعت هم عمق جهان کوچکتر از دلتنگی ست.
دلتنگی کهکشان پهناور و عمیقی ست که جهان در گوشه ای از آن جای میگیرد.