امروز حرارت نفس های خوشبختی را روی پوست صورتم حس میکردم وقتی با مادرم قدم میزدم.
دارم فکر میکنم شیرین تر از اینکه "دارمش" در جهانم نیست.
*عنوان از سیمین بهبهانی
فکر کن باید در یک جمله یک موضوع پیچیده را تعریف میکردم
سخت بود شجاعانه رفتار نکردم دروغ گفتم
من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه یی بیافرینم .
باور کن .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم...
کودکانه و ساده و روستایی ؛
نادر ابراهیمی
گفت منم صبح میام همراهت؛ تا بالا برسیم وقت داریم حرف بزنیم
گفتم نه! من میرم یه چند ساعت دور باشم ار همه که حرف نزنم و نشنوم!
گفت باشه ؛ میریم چند ساعت با هم سکوت میکنیم. قبول؟
*عنوان از حافظ
سر فرصت می نشینی و سر رشته ی همه چاله ها و چاه هایی که در آن افتادی پیدا میکنی.
آخرش به خودت میرسی؛ می بینی چقدر به خودت بد کردی و چقدر بدهکاری
و روزی که بخواهی بدهی ات را از خودت وصول کنی...
*سوره قصص آیه 16
امروز روز سختی بود که بالاخره رسید.دکتر دنبال دلیل بود در چند سوال تو را پیدا کرد.
بعد در پرونده ی پزشکی ام نام و سن و شغل و تحصیلات تو را پرسید و نوشت.
الان دارم به پرونده خودم فکر میکنم که همش درباره توست.
خیره شده بودم به تابلویی گوشه بزرگراه؛ نوشته بود: صافکاری بدون رنگ