زندگی همیشه چیزهایی برای غافلگیری ما دارد
مشتش را که باز کرد و گل بود؛ دلخوش نشوید
شاید در دست دیگرش جنگلی باشد
زندگی همیشه چیزهایی برای غافلگیری ما دارد
مشتش را که باز کرد و گل بود؛ دلخوش نشوید
شاید در دست دیگرش جنگلی باشد
کسی بگوید دوستت دارم فکر میکنم به خودش ربط دارد.
و وقتی میخواهم به کسی بگویم دوستت دارم زبان به کام میگیرم
چون به خودم ربط دارد!
ماجرا ساز نمیشم دست به جیب با دوست داشتن هایم قدم میزنم.
دکتر میگه تا چند وقت دیگه منو نمیشناسی
به صورتم دست بکش
کمی بامن حرف بزن
پیش تر از اونکه برات غریبه بشم
*عنوان از مونا برزویی
به تو که میگم "خداحافظ "عذاب وجدان میگیرم
آدم اگر بداند کجا میرود احتمال اینکه گم بشود هست
اما کسی که نمیداند کجا میرود از مبدا گم شده است!
" خاتون جان" که مرد فکر کردم دیگه تو اون شهر کسی رو نداریم .وقتی مرد همه ی قوانینش هم با خودش مرد.همه چی یه شکل دیگه شد که قبلا نمیشد پی بینی کرد.
آمدم بنویسم یادم تو را فراموش و ازین دست کلیشه ها!
بعد دیدم یادی که لازم باشد فراموش کردنش را فریاد بزنم فراموش نشده
زخم شده است