۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بلد نیستم جور دیگری باشم

نمیتونم به چیزای ترک خورده اعتماد کنم چون هر لحظه ممکنه بشکنن
اما میتونم شکسته ها رو دوست داشته باشم به شرطی که ازم نخوان شبیه "نشکستنی" نگاهشون کنم.

راز خودت باش

آدم گاهی دلش میخواهد خودش را بردارد بکوبد به دیوار

حتی در چنین وضعیتی اگر حالت رو پرسیدن بگو: عالی هستی!

شبیه قصری که فرومی ریزد

دلم میخواست برای زنهای قصه هایش گریه کنم
اغلب زیبا و اغواگر بودند
و شور بخت و تنها .

هرجای کم نوری , خنکای سایه نیست

گذشته مثل سایه دنبال آدم راه می افتد تا جایی که زیرآفتاب میسوزی سایه ات بشود

 اما سایه اش خنکی ندارد! 

زیر سایه اش نرو! بسوز و رد شو

میزان جهان من" مریم " است

 ستایشگر کسی هستم که مایه ی لبخندش باشد 

و دلگیر میشوم اگر کسی شادی اش را لب پرکند.

مریم سرتیتر اخبار دنیاست برای من...

اگر مجبور به گفتگو شدی

درباره ی اینکه چرا این همه تغییر کردید با فلانی که در شمار نورچشمی ها بود

اگر حرف هایی دارید برای نگفتن بگویید که قصد گفتن ندارید و دلخوری هایتان را برای خودتان نگه دارید اما بهانه های احمقانه برای تغییر رفتارتان نیاورید.

دیرآمدی ای نگار سرمست*

شاعر در ادامه ی شعر میگه : زودت ندهیم دامن از دست

اما به نظر من وقتی یکی دیر اومده بهتره زیاد نمونه و زود برگرده همون جایی که بوده.

*عنوان از سعدی

هرهری مذهب

جلال آل احمد نشسته بود رو به روی من و بهم گفت: ازین هرهری مذهب بودن دست بردار! 
 ازش پرسیدم از سیمین چه خبر؟ گفت جدا شدیم.
داشتم موهام رو با سرانگشت زیر روسری میدادم نگاهم به سبیل هایش بود
بلند شدم و از جلال فاصله گرفتم انقدر فاصله گرفتم که رسیدم دم دیوار جلوی قبرش

زن ها میتوانند بروند اما هنوز حاضر باشند

در خونه رو که باز کرد در جواب سلام زن گفت: باز دوستت اینجا بوده؟!
لبخند زن روی صورتش محو شد : آره چه طور مگه؟
بهش بگو میاد اینجا انقدر عطر نزنه. هروقت میاد خونه و راه پله ها تا چند روز بوی عطر میده...

اصطنعتک لنفسی*

خدایا
کمی نزدیکتر بیا و بگو آدمی که برای خودت آفریدی من نبودم!
یکبار دیگر داستانم را بنویس
و مرا برای خودت بازآفرینی کن.
* سوره طه آیه 41