امیرحافظ؛ میدونی پسرم
فکر میکنم مهمترین چیزی که دوست دارم یاد بگیری این هست که از از دست دادن نترسی؛ از دست دادن خودِ زندگی هست. و زندگی حتی با از دست دادن های مکرر هنوز هم شکوه خودش رو داره.
باعشق به تو
مامان فاطمه
امیرحافظ؛ میدونی پسرم
فکر میکنم مهمترین چیزی که دوست دارم یاد بگیری این هست که از از دست دادن نترسی؛ از دست دادن خودِ زندگی هست. و زندگی حتی با از دست دادن های مکرر هنوز هم شکوه خودش رو داره.
باعشق به تو
مامان فاطمه
دیروز تولد ۹۰ سالگی ات بود اما میدانی؛ من از همه ی سالهایی که از آن تو شد فقط ۲۷ بهار باتو بودم. هرگز فراموشت نمیکنم...
یه حال خوشی به رگهام دویده
یه حال خوشی روی پوستم نشسته که با همه ی سختیهاش دلپذیره؛ قشنگه.
این شبها و روزها رو هرگز در رویاهام هم نمی دیدم
حالم با خودم خوبه. خیلی خوب
و این دستاورد باارزشی هست که در ۳۳ سالگی بهش رسیدم.
ده روز پیش از خواب بیدار شدم و به یکباره شادی منو بغل کرد؛ چهارشنبه ی قبل بود.
چه ساده زندگی تغییر میکنه و چه سرسختیم ما که تاب میاریم تا به روزهای تغییر برسیم.
دارم دنبال کار جدید میگردم و از همیشه خوشحالترم.
بعد از سالها بالاخره رسیدم. بالاخره شد.
تو شیرین ترین تلخی زندگی منی؛ خواستنی ترین سختی و دلپذیرترین جنگِ جهانم.
حواسم هست بی تابی نکنم؛ در عشق تاب آوردن همه چیز است.
من با تواضع و گذشت اشتباه و نابه جا یه خودشیفته ی حق به جانب خلق کردم.
الان با خودم که منشااثر هستم و با معلول این هنرنمایی که خودش رو کامل میدونه و جهانی رو ناقص؛ چه کنم؟!
الان؟ سیل چیزایی داره منو می بره که زیرسیبیلی رد کردم.
میدونی دارم از چی حرف میزنم؟ از جزئیاتی که نادیده میگیریم و بعد متوجه میشیم نشانه بودن.
عقوبت آدمی که نشانه ها رو نادیده بگیره، سخت و شدید خواهد بود.