۱۲۹ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

بهشتِ قفل شده

صورت وضعیت سه هفته ست قراره پول بشه؛ پول رایج مملکت. اما نمیشه.
ناظر پروژه کلید بهشته؛  ایشون کلید بهشت قورت دادن. با ناظر دعواش شده! 

اراده کن، من کنارتم

گفت بیا وام با تنفس از جهاد بگیریم کار خودمون رو شروع کنیم. من سرم درد میکنه برای طرح و برنامه هاش؛ برای تلاش و انگیزه ش.

بغل به بغل

رفته بودم دفتر کیمیایی؛ سیزده ساله بودم. من میگفتم دیره باید یه قدمی بردارم مدیرتولید آقای کیمیایی گفت خیلی زوده! نمیشه. تا خونه آغوش مریم نگهم داشت خونه امید بغلم کرد اشکهام رو تکوندم رو شونه ش.

غلط گیر

به خود سانسوری ربط داره یا دورویی؟ 
وقتی فکر کنم ناشناس هستم راحت تر مینویسم.

قدمی بردار

گفتم خوش به حالت؛ تا میگی آخ سه هزار نفر تب میکنن برات! گفت ساده نباش سروری؛ همه در حد چهار تا پیام لوس تب میکنن. اما کسی قدمی برنمیداره.

لبخند بزن و تماشا کن

هر آدمی یه پروانه ست؛ که باید حواست باشه در مشتت نگهش نداری.

وقتی تو خواسته باشی

از بُن آلمان؛ یکی شب چهلم معما رو حل میکنه و من مبهوتم از معادلات جهان .

هرکسی آن دِروَد عاقبت کار که کِشت*

ما نکاشته هایمان را هرگز درو نمی کنیم.
نادر ابراهیمی؛ چهل نامه کوتاه به همسرم 

خوبم؟

مدتی بود با یکی از دوستان هر چه سعی میکردیم فرصتی مشترک برای دیدار بیابیم نمیشد. 
دیشب گفتم احوالش رو بپرسم؛ بیشتر که فکر کردم دیدم با دلتنگی خو گرفتم. تعادل ذهنم به هم میریزه. بی خبری بهتره.

هر عیب که هست از ....*

جلسه مدیر بهبود کیفیت با سرپرست بخش های دیگه بود.من دیر رسیدم صندلی ها پر بود ناچار رییسم بلند شد من نشستم. ایشون گفتن : باید اسلایدها رو توضیح بدم دیگه نمیشینم. آخر جلسه سه تا از خانوم های مدیر به بنده گفتن شئونات یک جلسه رسمی رو رعایت نکردین که یه آقا که از روی صندلی بلند شدن و من به سرعت نشستم جای ایشون. و اضافه کردن ما که مذهبی نیستیم اما حیا و سلامت اخلاقی این کار رو جایز نمیدونه.