۱۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

من در خواب تو

نیمه شب بیدارشده بود آب بخوره دید من خونه شون هستم؛ بالشتش رو آورد کنارم خوابید گفت میخوام صبح که بیدار شدم یادم بمونه خواب شما رو دیدم. ساعت ۶ صبح با باباش رفت اردوی دانش آموزی. جلوی در مدرسه شون گفت بازم شبها به خوابم بیا و خندید و ردیف دندانهای یک در میان هفت سالگیش پیدا شد:)

بهارشیراز؛ تابستان تهران

از من دلخور بود. گلفروشی نبش بهارشیراز گل خریدم رفتم سراغش. دو لیوان چای و چند حبه قند برداشتیم رفتیم پشت بوم؛ گفت اومدی که بگی اشتباهت رو قبول کردی؟ گفتم  دلتنگیم رو قبول کردم.

من اینجا هستم؛ نترس

یکی از هنرجوهای کارگاه هیچ ایده ای برای نوشتن نداشت. آقای فیلمنامه نویس و داستان نویسی که استادمون  هستن به همکلاسیمون گفت: یه تصویر که دوست داری رو تعریف کن تا باهم ازش ایده بسازیم.
حس کردم تا حالا درباره ش اشتباه میکردم؛ چقدر انسان ؛ چقدر کمیاب بود رفتارش.

هش دار

با موقعیت شغلی و خانوادگی و مدرک تحصیلی و جایگاه اجتماعی آدمها ازدواج نکنید.
در لباس خونه آدمها یکی دیگه میشن.

مدال شجاعت خودت باش

از دست دادن، ترک کردن و جداشدن حسی مشابه شروع به کاهش وزن داره.
چه کار چه یار چه سرزمین از هرکدام جدا بشی ..... اولش سخته اما بعدش حس سبکی رو تجربه میکنی که به تمام درد مسیر می ارزه.

و دیگر جوان نمیشوم*

فکر میکنم از چخوف بود این جمله که اشتباه دوم انتخاب توست!
با توجه به این موضوع مواجهه با موضوع به شکل " اشتباهی که پیش آمده" دیگه دیدگاه قابل تاملی نیست.
پس اجتناب میکنیم از تکرار خطا.