۷۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

به خیال اینکه اگر "نشه" هم چیزی از دست ندادیم!

ملانصرالدین در حالی که دچار کهولت سن شده میاد به همسرش میگه هنوز جوونم! همسرش علت رو جویا میشه؛ ایشون جواب میده چون آسیابی که در عوان جوانی قادر به حرکت دادنش نبودم هم چنان نمیتونم حرکت بدم.
حکایت بنده ست :/ 

ماه شصت و هفتم

آدم های باهوش قبل از غرق شدن کشتی با چترنجات خودشون رو نجات میدن. بودنش چه کمکی کرده بود که حالا بترسیم از نبودنش ؟!

خیالِ قشنگِ تو تابان شده*

واقعیتت ما را کشت 

خیالت تکه تکه ی مان کرد

غیرقابل شناسایی شدیم.

نود درصد سوالهای ما از هم غیرضروری هستن

نپرسید از همسرت چی هدیه گرفتی؟ به مادرت چی هدیه میدی! شاید فقط تبریک بگه. چه دلیلی داره تو بدونی؟! چه لزومی داره بپرسی؟

نجنگیدن یک جور پیروزی است!

دوستم از همسرش جدا شد. نامزد کرد در حالیکه همسرسابقش هنوز از خودش میپرسید: چرا رفت؟ ازدواج کرد و همسر سابق سیگاری شد! بچه دار شد و همسر سابق به خودش میگفت چه طور ممکنه دیگه نباشه... پذیرفتن را در مراحل پیروزی بنویس.

انقدر ساده ست که میشه بهش گفت پیچیده!

انقدر نزدیک نشدی که در تو خودم رو ببینم. خودت موندی و این باعث شد روان من تو رو پس نزنه. به قول خودت" میدونی میخوام چی بگم...؟"

دوست من، تنبلی

در زندگیم از هیچ کس به اندازه تنبلیم شکست نخوردم. دوستش دارم دلم میخواد بهش ببازم.

حق انتخابی چنین وسیع

گفت چی میگه اون شعره؟ یا بمون یا باید بمونی؟

چند لحظه فکر کردم تا یادم اومد:

من که اصرار ندارم، تو خودت مختاری

یا بمان،یا که نرو یا نگهت میدارم

هم مسیر

همه باهم پشت چراغ قرمزیم. چراغ سبز میشه و هرکس راه خودش رو می ره. پشت چراغ قرمز موندن با یکی دو ساعت طول میکشه با یکی پنجاه سال.

فصل مشترک

همه ی چیزهایی که من به خودم تقدیم میکنم تو هم به خودت تقدیم میکنی بی اینکه بدونیم این خودم یه خواستگاه مشترک و وسیع داره به اسم ما.