۱۵۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

رابطه یار و دیر رسیدن

تمام مدت در جاده یار یار امید حاجیلی گوش می دادیم.
من گوش میدادم خوابم نبره بچه ها گوش میدادن برقصن.
از آینه صندلی عقب نگاه میکردم. شوق بچه ها فضا رو پر از زندگی کرده بود.

گویم از اینها همه عشقِ فلانی مرا*

بداخلاقیهات برام معنی دار شدن و من بالاخره تونستم درکت کنم و دوستت داشته باشم.
نه که ازین جا به بعد آسون شده باشه؛ بازم سختی هست سوء تفاهم و خودخواهی و درک نشدن و دلخوری هست اما این مدت اخیر هر وقت از عصبانیت رفتم قدم زدم یا از شدت استیصال گریه کردم بعدش از خودم پرسیدم هنوز دوستت دارم؟ و جوابم قاطعانه مثبت بود.

رضای ما

خیلی چیزها در ۲۶ سالگیم اهمیتش رو از دست داد
شما اما هنوزم مهمی.

مجازات های دلپذیر

ساعت چند بود؟ حوالی یک. وحرف میزدیم که در جاده خوابم نبرد تا برسیم خانه.
یک جایی گفت بهمن محصص میگه من به نقاشی کردن محکومم.
به تک و توک ماشین هایی نگاه میکردند که رد میشدند. گفتم کاش منم به نوشتن محکوم بودم.