۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

یه بوس کوچولو

 از بیرون صدای" به عزت و شرف لا اله الا الله " می آید ...

مرگ وقتی ما را می بوسد می فهمیم چقدر منتظرش بودیم؛ شاید تمام عمر.

در وصل تو هجر تو عیان می بینم*

وقتی به چیزی میرسم همزمان با شادی؛ یه حس غریبی تو گوشم زمزمه میکنه: دل نبند؛ همیشگی نیست.

همیشه آماده از دست دادنم, یا حداقل ترسش رو دارم.

*عنوان  از احمد غزالی

مولانا جلال الدین

بیش از شصت هزار بیت شعر فارسی! مستی عشق اگر نبود خداوندگار مولانا چنین نمیکرد.

البته ازین عشق هم به زمانه ی ما جنس درجه چند چینی اش رسیده فقط !

بچه فیل پنهانی من


پیکر تراش های قهار از مخالف سرسخت موافق میسازن...

قیدار*

دلیجان...اسم قشنگی هم دارد...اسمش قلب آدم عاشق را دو نیم میکند.
من از چیزهایی که ته شان جان دارد خوش م می آید؛ مثل ...مثل شهلاجان!
*نام کتابی از رضا امیرخانی

سوز همیشه ی جگرم باش*

شب شام غریبان بود رفتیم هیئت چراغها رو خاموش کردن
یه نور ضعیف از حیاط به بیرق نامش می تابید ...جز اون هیچ نوری نبود.