ما را غم نگار بود مایه سرور*

نگرانت بودم...که دلتنگی آزارت نده و دوری دردناک نباشه. میگن حس نمیکنی.این خوشحالم میکنه.

*عنوان از حافظ

سیر تحول

در زندگی بارها مجبور میشیم از اول شروع کنیم.بارها و بارها و بارها...
سخته و این سختی ما رو از پروانه به کرگدن تبدیل میکنه.

مسئله ی معاصر بودن

امروز داشتم فکر میکردم من واقعا انسان عصر خودم هستم؟!

اثر

 "نگارستان" به شدت درست میگه که " بدی دوره های افسردگی این هست وقتی ازش بیرون میای و نگاه میکنی چقدر روزهای زیادی رو هدر دادی باز افسرده تر میشی!"

موضوع انشا: هدف شما در زندگی چیست؟

ببین! حالا که به این دنیا اومدیم و اینجاییم؛ شکر خدا هم حیات جاویدان نداریم در این جهان. حداقل آزاری به کسی نرسونیم و وجودمون اندک فایده ای داشته باشه.

سعادت آن کسی بیند که از تن ها بپرهیزد*

زهرا میگفت آدمها وقتی تصمیم میگیرن تنها باشن فقط درباره ی خودشون تصمیم نگرفتن؛ اونها با این کار دیگران رو هم تنها میکنن.

اشک آلوده ی ما گرچه روان است

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

چون غمت رانتوان یافت مگردر دلِ شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

حافظ

نجات در چیست

النجاه فی الصدق 

راستگویی فضیلت هست مخصوصا اگر به نفعمون نباشه.

اما اینکه میتونم؟...نمیدونم

نبرد با خویشتن

همه در تکاپو بودیم ولوله بود فرشید با آرامش پشت میز نهارخوری هندوانه میخورد. علی آقا به فرشید گفت: همه بخاطر شما اسپند رو آتیشن داداش؛ اونوقت شما هندونه میخوری؟ فرشید جواب داد: تو چندتا جبهه باهم جنگیدن خیلی سخته علی؛ گاهی باید بزنی به بی خیالی که سکته نکنی.

خواهری بودم عصبانی که دلم برای غوغای دل برادرش کباب میشد.

دوری غریزی

دیروز وسط کوهستان یه مار زیبا دیدم. اول خواستم به شکل غریزی فرار کنم بعد فکر کردم چند بار در زندگیم ممکنه یه زیبای خطرناک ببینم؟عقب ایستادم! گمش کردم.واقعا نمیدونستم سمی بود یا غیر سمی؛ فقط بنا رو بر این گذاشتم که " اگر سمی باشه..." و دور شدم.