معلم سابق

بیشتر از اینکه طرف مشورت باشم در معرض آزمایش بودم؛ گفت کدوم یکی به نظرت مناسب تر بود؟

فرم ها رو نگاه کردم گفتم یکی از آدرس ها جنوب شهر بود. به حقوق این کار نیاز داره. هرچی هم بلد نباشه بهش یاد میدیم.

گفت این چه ملاک هایی یه برای استخدام؟! عمیق و دقیق بررسی کن نظر بده.

کم سن بودم اما کنارش یاد گرفتم مدیر خوب قاطع و منطقی هست و منعطف اما انعطاف پذیریش از سر احساسات نیست.

فرآیند تولید لذت

تماس گرفت گفت میشه خیلی فوری شماره فروشگاهی که ازش کتونی خریدم بدی؟ کارتش پیش تو بود.
گفتم تنگه؟ کتونیت رو میگم!
گفت نه! روبه روی فروشگاه کتونی یه فست فود هست پیتزاهاش عالیه؛ شماره ش رو گم کردم میخوام از این فروشگاهه بگیرم.

کجا ایستادی

شرط لازم هر راه روی خوبی این است که بداند کجا ایستاده و به کجا میرود.
تا دیشب؛ لوکیشن خودم را نمیدانستم.

پناه گاه

انت کهفی حین تعیینی المذاهب*
تو غار منی هنگامی که عاجزم کند راه ها
* فرازی از دعای عرفه

آفتابک من شام ما سحر شد*

گفت دو سال بعد از رفتنم پشیمون شدم ولی برنگشتم. میدونستم ایران برگشتن یعنی چی اما هنوز ممکن بود رفتنم باعث اتفاقی بشه برای همین موندم. 

گفت ادامه ی این مسیر حتی اگر اشتباه باشه یه اشتباه جدیده؛ بازگشتم یه اشتباه تکراری. چرا باید بازیگر یه فیلم تکراری بشم.

*از یک آهنگ افغانی

صنایع مادر

دوست داشتن ماده اولیه ست. اگر صنایع تبدیلی نباشن هیچ کمکی نمیکنه.

کیسه بُکس

جدی خلاء حضورش رو در اتاقم حس میکنم.

به مجنون گفتم زنده بمان*

گفت یه چیزی میگم لوس بازی درنیار هیچ وقت هم به روم نیار.
گفتم باشه؛ زود بگو.
گفت سرطان دارم.
همین قدر واضح و سریع.
گفت پخش شده تو بدنم؛ اما من دوست دارم زنده بمونم.

یوم تبلی السرائر*

یک روز همه ی معماها حل میشه؛ تا روز موعود صبرکن.
* از سوره طارق

شوق اندود

شبیه جیوه اندود کردن شیشه که از آن آینه میسازد؛ شوق اندود کن مرا.