ساعت دوازده شب از خواب بیدارش میکردم میگفتم بریم قدم بزنیم؟ 

و بدون بداخلاقی همراه میشد.

دنیای من بدون سپهر و پرهام دوتا درخت کم داشت که بشه ازش تاب بخورم...

ولی الان دوتا درخت برادرزاده هام هستن.