یه شب مریم ازم دلخور بود.

به مامان گفتم چای بریزم باهم بخوریم؟ 

گفت چای از دست کسی بگیرم که مریم ناراحت کرده؟

بعد از مامان بابا و حتی وقتی بودن ضربان قلبم مریم بود و هست.

هانیه امروز پرسید فاطمه کی رو تو دنیا اندازه مریمتون دوست داری؟

خیلی فکر کردم...خیلی ها. کسی یادم نیومد. 

شما رشته های اتصال من و شیرینی های جهان هستید. ممنون که با وجودتون 

جهان رو به محل قابل اسکانی تبدیل میکنید.