یه روزی که خیلی از امروز گذشته باشه یادم میاد رفیقی داشتم که از آفتاب تهران کلافه میشد اما وسط تابستون با من اومد قشم و هرمز و هنگام... رفیقی که سر صبحونه بهش گفتم بریم همدان و چهار ساعت بعد کنارش نهار رو همدان خوردم...