یک سال پیش دو شب مونده به یلدا تهران زلزله خفیفی اومد و ما تا صبح در ماشین خوابیدیم. زنگ زدیم به مهم ترین آدمهای زندگیمون و گفتیم بیا کنار هم باشیم؛مهم نه با قربون صدقه های روزمره. آدم هایی که زنده بودنشون مهم بود.