پیچ و خم گردنه های جاده و غروب و نور کم و کنتاکت چراغ جلوی ماشین که یادم نبود سوخته... همسفر گفت: نَمیریم فاطمه! گفتم خدا میکشه من و ماشین وسیله ایم!