همه شبهای قبل که جای خوابم عوض شد و بد خوابیدم؛ همه شب هایی که از پنجره بیمارستان نیکان چشم میدوختم به بلوار ارتش که سپیده بزنه و صبح بشه و کنار مریم روزم رو شروع کنم.سخت گذشت؟ نه. دوباره فردا باید بریم...