آب زیاد بود. پاچه شلوارها رو تا زدن . من نزدم.تا تهران تو ماشین میگفتن فاطمه میخواد بره بهشت شلوارشو تا نزد اجر ببره. منم میخندیدم چی میشد بگم اخه. طبیعتا اولش یه کم توقع نداشتم سه ساعت سوژه بشم ولی بعد دیدم بهتره به فاطمه ای که اونا از من تصویر کردن بخندم به جای اینکه تلاش کنم بگم نظرشون صحت نداره.