داشتم تو دلم آهنگ " شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم " میخوندم.
با اسنپ میرفتیم خونه مریم. بابا صندلی جلو کنار راننده نشسته بود و من عقب.
بابا برگشت گفت: صدات قشنگه ولی من و آقای راننده داریم رادیو گوش میدیم؛ میشه تو دلت بخونی!