۵ مطلب در ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا فکر میکنید حق دارید داد بزنید؟

بالاخره تونستم بعد از ماه ها محکم و بلند به همکارم بگم: وقتی عصبانی میشی لطفا داد نزن! 

امروز کلا سعی کردم نبینمش؛ درست از ساعت ۷ صبح که صداش داشت منو می بلعید( اغراق کنم مثلا ایشون جلاد هستن و من قربانی ام). خوشحالم که خودم رو درک کردم و قورت ندادم و قوی رفتار کردم. البته ایشون هم سرسنگین شدن که خوب به خودشون ربط داره تا حد زیادی. گاهی صبر و سکوت و گذشت کردنِ بی منطق اوضاع رو خراب میکنه. جالب اینه که نظرشون این هست که قائل به رعایت ادب هستن و صداشون هرگز بلند نمیشه!!! ما واقعا درباره خودمون توهم داریم درست مثل نامادری سفیدبرفی که فکر میکرد بهترین هست.

در نهادم همه تویی که شور زیستن دارم

دلم میخواد برم پارچه بخرم بنشینم پای چرخ خیاطی برای خودم دامن بدوزم.

قابل انجام بود اگر فاعل فعل را بلد بود!

بوی بهشت میشنوم از سلام تو*

وسط دفتر و کتاب خوابم برده و تازه بیدار شدم.خودکار قرمز کنار دستم هست و از گردن درد خشک شدم.چراغ اتاق را که روشن کردم دیدم یک بشقاب میوه پوست کنده کنار کتابهام گذاشته و رویش یک دستمال کاغذی پهن شده. روی دستمال کاغذی با خودکار قرمز نوشته: سلام بیدار شدی حتما بخور؛ ضعف میکنی عزیزم.

مامان برای من دریچه معنویت است. مثل بوی سیب مثل بهشت.

از عمر من آنچه هست بر جای، بستان و به عمر لیلی افزای*

لیلی را به خودت میسپارم 

که دوست تر از من داری اش

هر خالقی مخلوقش را از تمام جهان عاشق تر است.

ان الله فی قلوب المنکسره

خوشا به حال ماتم زدگان زیرا آنان تسلی خواهند یافت.
خوشا به حال رحم کنندگان زیرا بر آنان رحم خواهد شد.
انجیل لوقا ؛ بخشی از موعظه سرکوه