بابا گفت خجالت نمیکشی سوار ماشینی به این کثیفی میشی؟
مامان آهسته گفت با کتونی و مانتو مقنعه درسته که اومدی عید دیدنی؟
خواهرم اضافه کرد: یه رژ و کرم بذار تو کیفت حداقل سرحال به نظر برسی!
به نظرم توقعات دیگران از ما حتی اگر به حق و درست باشه باز به خودشون ربط داره؛ نه به ما! چون فقط خودمون از شرایط خبر داریم.قبل از عید دیدنی رفتم کارواش بسته بود؛ روسری و کت توی ماشین بود که از گیره لباس افتاده بود و چروک شده بود؛ کفش همراهم بود اما جورابم اسپرت بود و جوراب زنونه همراهم نبود که کفش مجلسی بپوشم. صورتم هم دلش میخواست با آب خنک بشورمش به جای اینکه با کرم پودر و پنکک استتارش کنم.چون به شدت خسته و خواب آلود بودم.فلذا تصمیمم با نظرات عزیزان زاویه داشت اما در جایگاه من درست ترین تصمیم بود.