حس بچه ای رو دارم که پدر و مادرش رو تو بازار یه کشور غریب گم کرده باشه؛ پر از حیرانی ام.
فکر میکنم مامان بابای مذکور هیچ وقت ما رو به جایگاه خودمون برنمیگردونن...از قیمت هندونه بگیر تا قیمت مسکن همه چیز داره شبیه اون کشور غریب میشه و ما احتمالا رویای یه زندگی ساده و نقلی رو به بهشت می بریم. ما در این مرزهای جغرافیایی میخوایم بچه دار بشیم؛ مرزهایی که دیگه خط فقر یه اسم نیست یه رسم شده. قبلا بیست و پنجم ماه حقوق تموم میشد الان سوم ماه. پول شده ماهی و ما صیاد نیستیم؛ طعمه ایم.
 آدمی که از خونه اش ناامید شده هیچ جا براش خونه نمیشه. رفتن از اینجا آسون نیست.
حس میکنم مشابه اون چه فلسطینی ها در محاصره نوار غزه تجربه کردن رو از سر میگذرونیم.