آخه عادلانه و منصفانه ست وسط دعوا ساعت یازده شب بزنی بیرون بری قدم بزنی وقتی من نمیتونم چنین کاری کنم؟ حداقل منم ببر. توجیه خوبی نیست که بگی میرم تنها باشم. لطفا منو جزئی از خودت بدون. من بخشی از تنهایی توام. بمون وسط گرد و خاک دعوا دو تا چای بخوریم بقیه شمشیرزنی باشه بعد. انقدر کولاک نکن برای چهار تا حرف؛ فکر کن سرخ پوست هستی و فارسی بلد نیستی .حرفهام رو نشنیده بگیر.من دلشوره دارم وقتی میری؛ بدتر اینکه مثلا قهرم و تا برگردی نمیتونم تماس بگیرم بپرسم کجایی و کِی برمیگردی. انقدر دور نشو که آرزوم صدای کلید بشه که توی قفل در میچرخه‌. با دوریت تنبیهم نکن.
*عنوان از عالیجناب سعدی