داشتم ظرف های شام رو میشستم.بهار دلنشین استاد بنان گوش میدادم. آب که سُر میخورد روی دستم فکری شدم کاش میتوانستم اهل خانه که میخوابیدند بافتنی می بافتم. فرانسه ام خوب بود و کتاب ترجمه میکردم. اگر بلد بودم گل قلمه بزنم، ترشی های رنگارنگ بگذارم و دامن بدوزم...بلد بودم اکسیدان و رنگ مو را مخلوط کنم و در آینه نگاه کنم و ریشه موهایم را خودم رنگ کنم. پشت دالان های ذهنم زنی با من هست که هنوز بلدش نیستم؛ ۵۴ سال اگر عمر کنم نصف راه را رفته ام. زودتر باید یادش بگیرم.

*عنوان بخشی از شعر بیژن ترقی