به رویا میگفتم چه طور انقدر محکمی؟ هیچی تو رو از پا درنمیاره. گفت فاطمه وقتی پناهگاه بقیه ای و بقیه ازت امنیت می گیرن باید محکم باشی سر اونهایی که بهت پناه آوردن آوار نشی. این شکلی جواب نداد ولی من اون لحظه رو در ذهنم این طور ثبت کردم.امشب یکی گفت حالم بده گفتم خوش به حالت که میگی.اما عمق دلم غبطه ای نبود. چند سال پشت سر هم من آدمی بودم که در جواب حالت چه طوره ی هر روز صبح مریم میگفتم: خسته ام حوصله ندارم نپرس. از مسیرم از خودم از اشتباهاتی که منجر شده به فهم امروز فاطمه ممنونم . از همه لحظه هایی که فهمیدم خطا کردم اما جرئت کردم ادامه دادم و یکجا نشین نشدم.