رسیده بودیم بالای کوه؛خسته و عرق ریزان. خوابیدم روی پله های سنگی و پایم را گذاشتم روی دیواره کوتاه کنار پله ها.
آمد بلند شود پایش چرخید دستش را گذاشت روی پای من که نیفتد؛ من عکس گرفتم.حالا تصویری ست با یک دست و یک پا و بک تصویر تهران از ارتفاع و تا دلت بخواهد به اینکه الان با لنگه کتونی و گوشه شلوارلی ام و دست و گوشه لباسش چنین تصویر دلبرانه ای ساختم سرخوشم.