چراغ را خاموش کردم پتو را کشیدم روی سرم و خوابیدم .صدای ویبره تلگرام هوشیارم کرد: دوستت دارم . جواب دادم: منم دوستت دارم بخاطرهمین هر روز  میرم سرکاری که دوستش ندارم.
چراغ اتاق روشن شد. گفت دیگه نرو! بگرد دنبال کارجدید.آخه میشه عاشق چنین مادری نشم؟!
* از مولانا جلال الدین